آمريکا به سياست ديگری نيازمند است
ارسالي صميمي ارسالي صميمي



زبيگنيو برژينسکي، از استراتژهاي دوران جنگ سرد که چندان با سياست تنش زدايي سرسازگاري نداشت چه در دوران فعاليت سياسي خود ، به ويژه به عنوان مشاور امنيت ملي دولت جيمي کارتر، و چه در سال هاي بعدتر هوادار سياستي مبتني بر اعمال قدرت محض بود. ايجاد کمربند سبز به دور اتحاد شوروي و نيز کشاندن پاي اين کشور به باتلاق افغانستان از جمله طرح هايي بودند که برژينسکي در تدوين آنها نقشي برجسته داشت. اينک اما وي معتقد است که در مختصات کنوني جهان بايد از کوري ايدئولوژيکي يي که دولت بوش را مبتلا کرده فراتر رفت و با پايان دادن به سياست مبتني بر ترس و ارعاب ، تلاش ها را مصروف کاستن بي عدالتي هاي ناشي از جهاني شدن نمود. برژينسکي در مورد ايران ، نقش و اهميت آن در ساختارهاي امنيتي منطقه و حل بحران اتمي جمهوري اسلامي نيز درک و ديدگاه هاي خاص خود را دارد که در مصاحبه زير هم بازتاب يافته است. اين مصاحبه را هفته نامه آلماني "فرايتاگ" با وي انجام داده و در شماره جمعه 4 مارچ اين نشريه بازتاب يافته است. برگردان مصاحبه را در زير مي خوانيد.


فرايتاگ(*) :آقاي برژينسکي ، شما اخيرا خواهان خروج سريع نيروهاي آمريکايي از عراق شديد. آيا اين خواستي واقع بينانه است؟ نخست وزير موقت عراق، آقاي اياد علاوي ، ظاهرا با احزاب مختلف عراق توافق کرده اند که در شرايط کنوني عراق، طرح چنين خواستي بلاموضوع است. برژينسکي(**): اگر سياست در معناي اصلي و واقعي خود دوباره در عراق ميدان بروز پيدا کند آنگاه تک تک سياستمداران اين کشور زير فشار سنگيني قرار خواهند گرفت که رفتاري واقعا ملي و ميهن دوستانه به نمايش بگذارند و از نيروهاي خارجي بخو اهند که کشور را ترک کنند. آنها از نيروهاي اشغالگر به خاطر نقش آزادگرانه اشان تشکر خواهند کرد ، اما صراحتا به آنها خواهند گفت که ديگر نيازي به وجود شما نيست. *براي نومحافظه کاران دولت آمريکا چنين وضعيتي حکم يک شکست را دارد. واقعگراياني مثل شما با چنين وضعيتي چگونه روبرو خواهند شد؟ **کارواقعگرايان پرداختن به مشکات عملي و ملموسي است که ديگر با نگاه نومحافظه کارانه نمي توان راه حلي برايشان يافت. کسي که ادعا کند که تجربه ما در عراق تجربه اي کاملا موفقيت آميز بوده احتمالا بايد دچار جنون و ديوانگي باشد.اگر عراقي ها هوشمند باشند و خروج نيروها را از ما تقاضا کنند و اگر ما هم به نوبه خود هوشمند و عاقل باشيم و اين خواست را اجابت کنيم آنگاه باز هم از اين واقعيت گريزي نيست که " عمليات عراق" اعتماد بين المللي به آمريکا را شديدا خدشه دار کرده است . افزون بر اين ، اين جنگ ما را به لحاظ اخلاقي نيز به انحطاط کشانده و مرز توانايي هاي ما در رويکرد نظامي نسبت به چالش هايي که راه حل سياسي مي طلبند را به نمايش گذاشته است. اين جنگ ده ها ميليارد دلار بيشتر از آنچه که پيش بيني شده بود هزينه داشته است. ماجرا از اين قرار است که رييس جمهوري ساده لوح عقل و درايت خود را به دست کساني سپرد که در توجيه جنگ پاي دلايلي عوام فريبانه را به ميان کشيدند ، در فوايد و مزاياي آن اغراق کردند و ابعاد عواقب سياسي آن را ناديده گرفتند. *شما در کتاب آخر خود نوشته ايد که جنگ عليه تروريسم يک اشتباه است. نويسندگان ديگري اخيرا اين پرسش را مطرح کرده اند که آيا جنگ عليه تروريسم و دوران پس از 11 سپتامبر با سال هاي 1947 و 1948 يعني با سال هاي آغاز جنگ سرد قرينه ها و شباهت هايي ندارد؟ شما در اين باره چه نظري داريد؟ **براي من تروريسم شاخص و نشانه مشکل بسيار عميق تري است که ما بايد با آن روبرو شويم. جهان کنوني جهاني از بيداري و برآمد سياسي بي سابقه مردم جهان است. ما با واقعيت ها و مسائلي کاملا نو مواجه شده ايم. چنين جهاني با ناآرامي ها، چالش ها ،خصومت هايي دست به گريبان است که تا کنون از جمله خود را در شکل تروريسم به نمايش گذاشته است. سياست ما آمريکايي ها ، از جمله در خاورميانه، باعث شده که اين تروريسم مستقيما خود ما را نشانه رود. اما کل مشکل را نمي توان با تروريسم تبيين و تعريف کرد و از همين رو من نمي توانم اين حرف را تاييد کنم که ما در دوره معيني از جنگ جهاني عليه تروريسم به سر مي بريم. اين فرمولبندي به جاي آن که به اتحاد ما و متحدانمان کمک کند دشمنان ما را متحد مي کند و در صفوف خود ما شکاف مي اندازد. زماني که ما از جنگ عليه تروريسم صحبت مي کنيم ديگر مشکل مي توانيم براي مثال عرب هاي ميانه رو را با خود همراه کنيم. اين خطر هم واقعي است که ما با چنين فرمولبندي هايي خود را کاملا در برابر جهان اسلام قرار دهيم. فراتر از اين همه ، چنين سياسي به ويژه با ضرورت ها و نيازهاي جهاني که در آن ميلياردها انسان براي اولين بار در تاريخ به گونه اي فعال در تحولات سياسي سهيم شده اند هيچ هماهنگي و قرابتي ندارد.
*اگر جان کري برنده انتخابات رياست جمهوري مي شد و شما هم فرضا دوباره عضو شوراي امنيت ملي آمريکا مي‌شديد کدام سياست را در پيش مي گرفتيد؟ **من فورا به آن سه مشکلي مي پرداختم که در خاورميانه با آنها مواجه ايم و منشا تهديدهاي تروريستي عليه ما هستند: روند صلح اسراييل و فلسطيني ها، خروج باورمندانه و اعتمادانگيز از عراق و عادي سازي مناسبات با ايران. به هر سه اين اقدام بايد به عنوان آغاز يک پروسه نگريست. بعدتر من تلاش خود را وقف بهبود مناسبات با اروپا و ژاپن مي کردم تا بخش ثروتمند جهان بتواند منسجم تر و آماده تر با چالش هاي ناشي از بيداري سياسي مردم روبرو شود و پاسخي درخور براي آن بيابد، چرا که در عصر ارتباطات وسيع بين المللي نابرابري ها و بي عدالتي ها بسان سابق تحمل نمي شوند و نخواهند شد. جهان غني نبايد شانه از مسئوليت اين ناهنجاري ها و نابرابري ها خالي کند تا خشم و سرخوردگي رشد و گسترش نيابد. اين البته نه کار يک سال يا يک دوره انتخاباتي بلکه وظيفه اي است که نگاه ما را متوجه وضعيت وخيم سياسي و اخلاقي يي مي کند که از نابرابري ها و بي عدالتي ها سربرآورده اند. *ايالات متحده براي کاهش و تعديل جنبه هاي منفي جهاني شدن که شما به آنها اشاره کرديد چه مي تواند بکند؟ **مهم آن است که ابتدائا اين آمادگي بزرگ را پيدا کنيم که با مزيت هاي اقتصادي غيرعادلانه خود وداع کرده و در برابر مردم جهان سوم رفتاري انساني تر پيشه کنيم. جهاني شدن نبايد بيش از اين در راستاي تامين منافع اقتصادي ما و به ضرر مردم فرودست جهان ادامه يابد. برعکس، اين روند بايد به بخشي از يک سياست اجتماعي جهانشمول بدل شود و به حل چالش هايي بپردازد که بخش بزرگي از مردم جهان با آنها دست به گريبانند. *فکر مي‌کنيد که آيا جان کري در کارزار انتخاباتي خود به طرح چنين گزينه اي پرداخت و آيا او اصولا توانست چهره اي متفاوت و مثبت تر از ايالات متحده ارائه کند؟ ** من فکر مي کنم که او مي توانست بر بوش غلبه کند، اما مشکل آنجا بود که بر ضعف ها وي به اندازه کافي انگشت گذاشته نشد.در ارزيابي رفتار انتخاباتي بوش مي توان گفت که وي در بهترين حالت مردم را به اشتباه انداخت و در بدترين حالت به آنها دروغ گفت. اما کري نتوانست از اين شرايط و ضعف بوش استفاده کند. شيوه ورود به جنگ عليه عراق و به ويژه مسائل مربوط به گوانتانما و ابوقريب اعتبار اخلاقي رهبري سياسي ما را شديدا خدشه دار کردند. و مسئول اين همه کيست؟ اين سوال در کارزار انتخاباتي کري به طور جدي مطرح نشد. در واقع هيچ عرصه مشخصي براي تهاجم تبليغاتي عليه دولت بوش تعيين نشده بود. *آقاي کري به کنار، در مورد حزب دمکرات چه مي توان گفت؟ آيا اين حزب در عرصه سياست خارجي حرف و نگاهي متفاوتي نسبت به دولت بوش دارد؟ **به نظر من رهبري حزب دمکرات از 11 سپتامبر به اين سو در انتخاب سمت و سوي خود به سردرگمي دچار شده و لذا به دنباله روي از سياست هاي بوش افتاده است.مهمترين سياستمداران دمکرات هم در طول اين دو سه سال اقدامي فراتر از تاييد جنگ مبتني بر عوام فريبي دولت بوش انجام نداده اند. با چنين رفتار و رويکردي طبيعي است که شاخص ترين چهره هاي دمکرات در کنگره نيز نتوانند مباني راهبردي که پس از 11 سپتامبر در اين کشور به جريان اقتاده را زير علامت سوال قرار دهند. * شما از چالش ها و مسائل سياسي يي صحبت مي کنيد که در 4 سال آتي دولت کنوني قطعا قادر به حل آنها نخواهد شد و احتمالا بعد از آن هم، يک چرخش اساسي در سياست ها دشوارتر خواهد بود. **لزوما اين گونه نيست. شايد حتي چنين چرخشي آسانتر هم باشد. اگر بوش خود را کماکان به نومحافظه کاران متعهد بداند و از هر گونه اصلاح و تعديلي در سياست هايش سرباز زند اعتماد و اعتبار بين المللي آمريکا بيشتر خدشه دار خواهد شد. ما بيش از پيش منزوي خواهيم شد و با تهديدهاي تروريستي خطرناکتري سروکار خواهيم داشت. بالاخره زماني افکار عمومي ما بين اين خطرها و تهديدات و سياست هاي دولت بوش پيوند و رابطه اي را تشخيص خواهد داد.طبيعي است که پيشبرد سياستي مبتني بر روشنگري و ديالوگ دشوارتر از سياستي مبتني بر ترس و ارعاب است که خود را تنها در قالب يک شعار (جنگ عليه تروريسم )خلاصه کرده است.طبعا يک سياست خارجي متفاوت از سياست کنوني بر رهبري ايالات متحده ، يعني بر قدرت عظيم آن متکي خواهد بود ، اما در عين حال به اين واقعيت هم توجه خواهد داشت که مشروعيت و حمايت اخلاقي مردم نيز از ملزومات آن است. از آنجايي که من اصولا انسان خوشبيني هستم و به درايت و سلامت عقل آمريکايي ها باور دارم لذا معتقدم که ما شاهد چرخشي در سياست هاي کنوني خواهيم بود. اگر اروپايي ها به زبان واحدي صحبت کنند و در روند صلح خاورميانه برآمد قوي تري داشته باشند و اگر ايراني ها در ديالوگي مسالمت‌آميز بر سر مسائل و منافع امنيتي منطقه ادغام شوند آنگاه شرايط بين المللي تدريجا رو به کاهش تنش ها خواهد رفت.
*چگونه مي توان مناسبات با ايران را به حال عادي درآورد؟ **ايران کشوري بسيار مهم و قابل اعتناست ، با تاريخي ويژه و احساسي ازغنا و آگاهي به مزيت ها و ارزشمندي هاي خود. ايران بر خلاف بسياري از کشورهاي منطقه ملتي مصنوعا سرهم بندي شده نيست. اين کشور مي تواند فاکتور و عامل ثبات باشد. من شخصا يک ايران ميانه رو و اتمي را به ايراني ستيزه‌جو و داراي مناسباتي خصمانه که پيوسته در تلاش براي دستيابي به سلاح هسته اي جهت مقابله با حمله احتمالي ايالات متحده است ترجيح مي دهم. اين ايران به مراتب خطرناکتر از ايراني ميانه رو و اعتدال گرا و در عين حال مجهز به سلاح اتمي است.
March 14th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی